1 زهی تیر لفظ ترا گاه معنی خرد ترکشی کرده و روح کیشی
2 کرا خواند روح القدس روح گیتی کرا در سخن بود با وحی خویشی
3 بخاک درت کز فلک پاسخ آید که جان فضائل نخشیی، نخیشی
1 ای زلف و رخت چو ظلمت و نور بهم یا همچو، صبا و شب دیجور بهم
2 ماننده آفتاب و حربا شب و روز تا کی نگریم هر دو از دور بهم
1 سلامی نجوم سما زو منور سلامی نسیم صبا زو معنبر
2 سلامی چو ارواح قدسی یکایک سلامی چو اجسام علوی سراسر
1 سپهر قدرا، گردون هر آنچه حکم کنی بر آستان تو گردن نهاده بفرستد
2 شراب دار تو دانم که نور دیده ازو اگر طلب کنم ابرو گشاده بفرستد