عرفی شیرازی

عرفی شیرازی

عرفی شیرازی
عرفی شیرازی

از بس که بود جان، دم رفتن از عرفی شیرازی غزل 407

غزل 407 ام از 981 غزلیات

از بس که بود جان، دم رفتن نگرانش

1 از بس که بود جان، دم رفتن نگرانش هر گام اجل می کشد از رحم عنانش

2 این بخت که افسانهٔ عشق تو شنیدست در شور قیامت بود این خواب گرانش

3 دل مسند شاهی است که صد دلبر کنعان در مملکت حسن بود دست نشانش

4 زحمت مکش ای خضر که از بیم ملامت الماس بسایند به لب تشنه لبانش

5 در سینهٔ مخمور وصالت نتوان یافت زخمی که ز خمیازه توان بست دهانش

6 فریاد که هر غم که رسد بر در هستی جان های شهیدان تو گیرند عنانش

7 عرفی لب غماز چه بندی که بود عشق رازی که به گفتن نتوان کرد عیانش

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر از بس که بود جان، دم رفتن نگرانش

شاعر شعر از بس که بود جان، دم رفتن نگرانش چه کسی است ؟

شاعر شعر از بس که بود جان، دم رفتن نگرانش عرفی شیرازی می باشد.

شعر از بس که بود جان، دم رفتن نگرانش در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 10 سروده شده است.

قالب شعر از بس که بود جان، دم رفتن نگرانش چیست ؟

قالب شعر از بس که بود جان، دم رفتن نگرانش غزل است

مضمون اصلی شعر از بس که بود جان، دم رفتن نگرانش چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی است.
ویدیویی