بس که جفا ز خار و از رهی معیری غزل - جلد چرم 3

رهی معیری

آثار رهی معیری

رهی معیری

بس که جفا ز خار و گل دید دل رمیده‌ام

1 بس که جفا ز خار و گل دید دل رمیده‌ام همچو نسیم از این چمن پای برون کشیده‌ام

2 شمع طرب ز بخت ما آتش خانه‌سوز شد گشت بلای جان من عشق به جان خریده‌ام

3 حاصل دور زندگی صحبت آشنا بود تا تو ز من بریده‌ای من ز جهان بریده‌ام

4 تا به کنار بودیَم بود به جا قرار دل رفتی و رفت راحت از خاطر آرمیده‌ام

5 تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده‌ام

6 چون به بهار سر کند لاله ز خاک من برون ای گل تازه یاد کن از دل داغ دیده‌ام

7 یا ز ره وفا بیا یا ز دل رهی برو سوخت در انتظار تو جان به لب رسیده‌ام

عکس نوشته
کامنت
comment