1 از بس که ز دیو و دد مرا آزار است وز بس که ز خلق بر وجودم بار است
2 این جان چو نوش بر دلم چون زهر است وین عمر عزیز پیش چشمم خوار است
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 تالعل تو سنگبار باشد بس دیده که اشکبار باشد
2 در بحر غم تو هر که افتد در آرزوی کنار باشد
1 بر من زمانه کرد هنرها همه وبال وز غم بریخت خون جوانیم چرخ زال
2 در تنگنای حلقه این اژدهای پیر شد چون لعاب افعی در حلق من زلال
1 تو را چو در همه عالم به حسن یکتانیست ازان به حال منت هیچگونه پروا نیست
2 تو را به ماه درخشنده نسبتی نکنم که ماه را رخ گلگون و چشم شهلا نیست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به