- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هنوز اگرچه جفا دیده می روم ز برش وفا کنم به دو چشم از میانِ جان به سرش
2 چنان که تشنه ز آبِ حیات نشکیبد نمی شکیبم از آن مایلم به خاک درش
3 گرم به تیرِ جفا خسته کرد باکی نیست به تیغ باز نگردم ز رویِ چون سپرش
4 به نفخِ صور چه حاجت مرا که برخیزم اگر به خاک فرو گویدم کسی خبرش
5 مهِ دو هفته که باشد که آفتابِ منیر روا بود که رود هم چو سایه بر اثرش
6 دلِ ضعیف چه باشد هزار جانِ عزیز به یک کرشمه برند آن دو چشمِ شیوه گرش
7 مشامِ بادِ صبا مشک بوی کی بودی اگر نبودی بر چینِ زلفِ او گذرش
8 هزار صوفیِ صافی نه هم چو من رندی ز راهِ دین ببرد التفاتِ یک نظرش
9 نزاریا تو و زاری خلاف می گویند که جز به زر نتوان کرد دست در کمرش