باد بهار می وزد از حکیم نزاری قهستانی غزل 947

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

باد بهار می وزد از طرف نهارجان

1 باد بهار می وزد از طرف نهارجان ای که فدای آن چنان باد چنین هزار جان

2 ساقی عیسوی نفس چند ز انتظار بس تا به خلاف شرع و دین نوش کنیم بیار جان

3 جان من است جام می خضر من و مدام من در طلب تو برمیان بسته ام استوار جان

4 لایق اگرچه نیستم عاشق صادقم بلی ور نکنم نه صادقم در طلبت هزار جان

5 ای دل اگر چشیده ای جرعه ی شوق بایدت کرد چو کوهکن فدا بهر وفای یار جان

6 می خور و غم مخور جوی ، نیست جز این برون شوی از پی نازنین گلی رنج مبر مخار جان

7 منتظران نسیه را نیست ز نقد حاصلی صرف مکن نزاریا در سر انتظار جان

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر