-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بهار تا به گلستان کشید بزم سرود نوای بلبل شوریده چشم غنچه گشود
2 گمان مبر که سرشتند در ازل گل ما که ما هنوز خیالیم در ضمیر وجود
3 به علم غره مشو کار می کشی دگر است فقیه شهر گریبان و آستین آلود
4 بهار ، برگ پراکنده را بهم بر بست نگاه ماست که بر لاله رنگ و آب افزود
5 نظر بخویش فروبسته را نشان این است دگر سخن نسراید ز غایب و موجود
6 شبی به میکده خوش گفت پیر زنده دلی به هر زمانه خلیل است و آتش نمرود
7 چه نقشها که نبستم به کارگاه حیات چه رفتنی که نرفت و چه بودنی که نبود
8 به دیریان سخن نرم گو که عشق غیور بنای بتکده افکند در دل محمود
9 بخاک هند نوای حیات بی اثر است که مرده زنده نگردد ز نغمه داود