بهار آمد بهار آمد از عمادالدین نسیمی غزل 107

عمادالدین نسیمی

آثار عمادالدین نسیمی

عمادالدین نسیمی

بهار آمد بهار آمد بهارِ سبزپوش آمد

1 بهار آمد بهار آمد بهارِ سبزپوش آمد رها کن فکر خام ای دل که می در خُم به جوش آمد

2 لب ساقی و جام مل، میان باغ و فصل گل غنیمت دان که از غیبم سحرگاه این به گوش آمد

3 که: صوفی گر می صافی نمی‌نوشد مکن عیبش حیات تازه را محرم فقیه دُردنوش آمد

4 دلا دریوزه همت ز باب می‌فروشان کن که بوی نفحه عیسی ز پیر می‌فروش آمد

5 می گلگون خورای زاهد که از قدس الوهیت گل آورد آتش موسی و بلبل در خروش آمد

6 مرا بی‌عشق مه‌رویان بقای سر نمی‌باید که سر بی‌عشق در گردن کشیدن بار دوش آمد

7 مکن آه ای دل پرغم، بپوش اسرار دل محکم که نامحرم خطابین است و می‌باید خموش آمد

8 در آب دیده دوش از غم، مپرس ای دل که چون بودم که از غم سر به سر طوفان مرا تنها نه دوش آمد

9 به بانگ چنگ و عود و نی بنوش ای رند عارف می که طاب العیش و طوبی لک ز فضل حق سروش آمد

10 به صوفی می ده ای ساقی که در دارالشفای ما علاج علت خامی شراب پخته جوش آمد

11 نسیمی تا لب جانان و جام می بود دیگر به زهد خشک بی‌حاصل نخواهد سرفروش آمد

عکس نوشته
کامنت
comment