1 ای سخن زیر دست خامۀ تو عقد لؤلؤست نظم نامۀ تو
2 خلق در سایۀ خرد باشد خرد اندر حصار سایۀ تو
3 مایۀ صد ادیب بتراشند ار بکاوند دست و جامۀ تو
4 کامۀ من بفضل خویش بجوی که منم زنده بهر کامۀ تو
5 دل در اندام من نیاساید گر برنجد بنان ز خامۀ تو
1 گفتم : بکنم دو دست کوتاه از تو دل بر کنم ، ای صنم ، بیک راه از تو
2 اکنون چو برید خواهم ، ای ماه ، از تو از جان کنم آغاز ، پس آنگاه از تو
1 از شست ، شها ، چو ناوکی بگذاری در تیره شب از دیده سبل برداری
2 بر کرۀ شبدیز چو ران بفشاری کیمخت زمین بماه نو بنگاری
1 ای شاه ، جهان زود بکام تو شود دینار و درم زود بنام تو شود
2 آزاده بسی زود غلام تو شود دین تو سن دهر زود رام تو شود