سخن از میکده و ساقی و جام است امروز از سعیدا غزل 367

سعیدا

سعیدا

سعیدا

سخن از میکده و ساقی و جام است امروز

1 سخن از میکده و ساقی و جام است امروز هر چه جز باده خوری بر تو حرام است امروز

2 خنده زن باده کش از جام بده رقص بکن کار کونین در این خانه تمام است امروز

3 مانع ما نشود حرف کس از شرب مدام نهراسیم ز فردا که دوام است امروز

4 زلف او هیچ دلی نیست که داغی ننهاد شهر بیدادگران خطهٔ شام است امروز

5 خال [و] ابرو به رخت روی توجه دارند خواجه و بنده در این شهر غلام است امروز

6 غم و درد و الم و خون دل و سینهٔ ریش دور از ‌آن یار مرا آب و طعام است امروز

7 در تجلی شد و گفتا که سعیدا برگوی آن که انکار تو می کرد کدام است امروز

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر