-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سر کن سخنی تا دل بدحال گشاید کز باد نفس، غنچه ی تبخال گشاید
2 پیچیدگی زلف سخن، حسن کلام است دایم دلم از همدمی لال گشاید!
3 بی رخصت معشوق، سفر شرط وفا نیست بی رخصت معشوق، سفر شرط وفا نیست
4 چون بند قبایی که گشایند ز گرما از آه دلم مرغ هوا بال گشاید
5 سنگ کف دیوانه ی مسکین همه بینند کس نیست که تا دامن اطفال گشاید
6 در وعده ی وصلی که دهد، صبر ضرور است یک غنچه درین باغ به صد سال گشاید!
7 در کنج دهانی که سلیم از غم آن مرد چون صفر پی بوسه دهان خال گشاید