-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زهی ستوده خصالی که با کفایت تو همی نیارد تیر فلک تغفّل کرد
2 تویی که هرکه زخاک جناب تو بگذشت همه حکایت دلداری و تفضّل کرد
3 زرنگ خامه و نظم حدیث تو هر سال عروس ملک بزّر و گهر تجمّل کرد
4 نسیم خلق تو با سینه های غمگینان همان کند که دم نو بهار با گل کرد
5 چو سنگ زیر تویی آسیای ملکت ضرورتست ترا بارما تحمّل کرد
6 به آب لطف تو میگردد آسیای هنر هزارباره خرد اندرین تأمّل کرد
7 بخدمت تو رهی را وسیلت خود ساخت کسی که عمر خود اندر سر توکّل کرد
8 چنان مکن که خجل گردد اندرین که رهی به پای مردی لطف تو این تقبّل کرد
9 ببین چگونه بود در مقام بخشایش کسی که از همه عالم بمن توسّل کرد