-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سروش عشق تو یک نکته گفت در گوشم که بار هر دو جهان را فکند از دوشم
2 اگر چه وصل تو ممکن نمیشود، لیکن درین معامله تا ممکن است میکوشم
3 غم تو را به نشاط جهان نشاید داد من این خریدهٔ خود را به هیچ نفروشم
4 به خواب خوش نرود چشم من از خوشحالی اگر تو مست بیفتی شبی در آغوشم
5 به هیچ حال ز خاطر فرامشم نشوی ولی دریغ که از خاطرت فراموشم
6 ز یک خدنگ نشانی به خون خویشتنم اگر هزار زره بر سر زره پوشم
7 دو گوشت ار ز خروشیدنم به تنگ آمد چنین مزن که ز دستت چو چنگ نخروشم
8 بیار ساغر می را به گردش ای ساقی که من ز چشم حریف افکن تو مدهوشم
9 مگر به دامن محشر مرا به دوش آرند چنین که مست و خراب از پیالهٔ دوشم
10 چنان زبانه کشید آتش تظلم من که آب چشمهٔ رحمت نکرد خاموشم
11 ز هر طرف به کمینم نشسته شیرانند من از نهایت غفلت به خواب خرگوشم
12 فروغی از می گلگون سخن بگو ور نه من آن دماغ ندارم که یاوه بنیوشم