1 فرزند ظهیرالدین پنجم ز محرم در منتصف ظهر شد آرام دل ما
2 جز «ذلک عیسی » نشد از غیب اشارت جستیم چو نامش ز رقم نامه اسما
3 ملفوظ ز عیسی چو شمارند نه مکتوب تاریخ ولادت بودش «ذلک عیسا»
1 اینکه گفتم حال فرزند نکوست کش به اصل خویش پیوند نکوست
2 آن که باشد بد سگال و بد سرشت در سرشت او هزاران خوی زشت
1 ضعف پیری قوت طبعم شکست راه فکرت بر ضمیر من ببست
2 در دلم فهم سخندانی نماند بر لبم حرف سخنرانی نماند
1 دید مجنون را یکی صحرا نورد در میان بادیه بنشسته فرد
2 ساخته بر ریگ ز انگشتان قلم می زند حرفی به دست خود رقم