- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گاهی به نگاهی دل ما شاد نکردی حیف از تو که ویرانه ای آباد نکردی
2 صد بار ز گلزار خزان رفت و گل آمد وین مرغ اسیر از قفس آزاد نکردی
3 ای خسرو شیرین دهنان این نه وفا بود یک ره گذری جانب فرهاد نکردی
4 بر خویش مبال ای شجر وادی ایمن یک جلوه چو آن حسن خداداد نکردی
5 کی بیهده دل در بغل خویش توان داشت گر جلوه در این شیشه پریزاد نکردی؟
6 داغم که چرا خون مرا ریخت تغافل مردم که چرا آن مژه جلّاد نکردی
7 از سیر چه فیض ار نبود راه خطرناک؟ ای شمع شبی رو به رَهِ باد نکردی
8 باید ز تو آموخت حزین رشک محبت لبریز فغان بودی و فریاد نکردی