- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گاه خندیدن لبت آب حیات و قند ریخت نطق شیرین روانت هم بدان مانند ریخت
2 رسم مردن شاید ار روزی ز عالم برفتد جان شیرین بس که زان لبهای شکرخند ریخت
3 تا شنیدم بستهای با مدعی پیوند و عهد زین سخن یکبارگی پیوندم از پیوند ریخت
4 در غم یوسف رخی چون گریه من خود نبود گر چه اشک خونفشان یعقوب هم یکچند ریخت
5 بهر منع باده لعلت یکی در گوش نیست قیمتی درها که شیخ نکته دان از پند ریخت
6 رست فانی از خمار امید کوثر باشدش هر که جامی بهر آن مخمور حاجتمند ریخت