گاه در مصطبه دردی کش رندم از سلمان ساوجی غزل 197

سلمان ساوجی

آثار سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

گاه در مصطبه دردی کش رندم خوانند

1 گاه در مصطبه دردی کش رندم خوانند گاه در خانقهم صوفی صافی دانند

2 تو مرانم ز در خویش و رها کن صنما تا به هر نام که خواهند مرا می‌خوانند

3 باد پایان سخن کی به صفای تو رسد؟ گر چه روز و شبشان اهل سخن می‌رانند

4 با غم عشق تو گودین برو و عقل ممان عقل و دین هر دو به عشق تو کجا می‌مانند

5 تو ز ما فارغی و حلقه به گوشان درت گوش امید به در، منتظر فرمانند

6 پای آن نیست کسی را که به کوی تو رسد بر سر کوی تو این طایفه بی پایانند

7 نیست در دیده عشاق ز خون جای دلی جای آن است که بر چشم خودت بنشانند

8 جان و دل گوی سر زلف تو گشتند و چه گوی گوی‌هایی که دوان در عقب چوگانند

9 با همه بیدلیم در صف عشقت کس نیست مرد سلمان ز کسانی که درین میدانند

عکس نوشته
کامنت
comment