1 گاه با خود نشسته ام ز بدی گاه برخاسته ز فکر خودی
2 من درویش زار بی دل و یار مدتی در هوای آن دلدار
3 بوده ام گه ز خاست،گه ز نشست ماه در سی و ماهی اندر شست
1 عشق ما را هزار فن آموخت عشق ما را هزار حله بدوخت
2 عشق ما را هزار بار خرید بار دیگر هزار بار فروخت
1 عاشقم، خسته ام، خراب و یباب غرق دریای حیرتم، دریاب
2 توبه کردم ز عاشقی چندی توبه از توبه کردم، ای تواب
1 چون صبح سعادت ز جبین تو هویداست ما را بتو صد گونه تولا و تمناست
2 تو ساقی جانهایی و جانها بتو شادند در ده قدح باده، که هنگام تولاست