1 گاه با خود نشسته ام ز بدی گاه برخاسته ز فکر خودی
2 من درویش زار بی دل و یار مدتی در هوای آن دلدار
3 بوده ام گه ز خاست،گه ز نشست ماه در سی و ماهی اندر شست
1 خوش خاطرم که یار مرا گفت: مرحبا همراه مرحباست صفا در پی صفا
2 صافی شدست شیشه دل از صفای عشق ای لطف مرحبای ترا جان و دل فدا!
1 بس بمساجد شدیم بهر تولا مسجد اقصی کجاست؟ مسجداقصا؟
2 مسجد اقصای ماست بلده طیب مسجد اقصی کجاهاست؟ «دنی فتدنا»
1 زهی شوق و زهی شوق، زهی عشق و تمنا! زهی عشق جهانسوز، زهی حسن و تولا!
2 زهی لطف و کرامت، زهی خوش قد و قامت زهی روز قیامت، زهی نور تجلا