1 گاه با خود نشسته ام ز بدی گاه برخاسته ز فکر خودی
2 من درویش زار بی دل و یار مدتی در هوای آن دلدار
3 بوده ام گه ز خاست،گه ز نشست ماه در سی و ماهی اندر شست
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 «اسمعوا منی، یا اولی الالباب »: همه لبند و دوست لب لباب
2 همه در وقت آشکار و نهان این حکایت کنند چنگ و رباب
1 در خاکدان دهر دلی شادمان کجاست؟ یک دل که ایمنست ز غم در جهان کجاست؟
2 در گیر و دار فتنه دوران بسوختیم داری خبر بگوی که: دارالامان کجاست؟
1 آن ماه شب افروز، که در پرده نهانست در پرده نهانست، ولی پرده درانست
2 روشن نتوان گفت که: سر چیست؟ که آن یار با نام و نشان آمد و بی نام و نشانست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به