گاه در دل ساز و گه در دیده جا از جامی غزل 8

گاه در دل ساز و گه در دیده جا

1 گاه در دل ساز و گه در دیده جا هر دو جای توست ای بدرالدجی

2 طوبی آمد قد تو وقت خرام گر خرامد سوی ما طوبی لنا

3 تا به هر چشمی ز راهت سرمه برد چشم من دارد غباری از صبا

4 می نگویم بنده خویشم شمار نیست حکمی بنده را بر پادشا

5 خواهم از دل برکشم پیکان تو لیکن از دل برنمی آید مرا

6 پرده بگشا چون نمودی آن دو زلف تا رخت بینیم بعد از عمرها

7 گر سر جامی جدا سازی به تیغ به که سازی زآستان خود جدا

عکس نوشته
کامنت
comment