1 خود عهد کسی کسی چنین بگذارد کاندر بد و نیک هیچ یادش نارد
2 جانا ز وفا روی مگردان که هنوز خاک در تو نشان رویم دارد
1 عشق تو دل را نکو پیرایهایست دیده را دیدار تو سرمایهایست
2 تیر مژگان ترا خون ریختن در طریق عشق کمتر پایهایست
1 ای برادر عشق سودایی خوشست دوزخ اندر عاشقی جایی خوشست
2 در بیابان رهروان عشق را زاب چشم خویش دریایی خوشست
1 هر کرا با تو کار درگیرد بهره از روزگار برگیرد
2 به سخن لب ز هم چو بگشایی همه روی زمین شکر گیرد