کسی که با سگ کوی تو آشنا از آشفتهٔ شیرازی غزل 529

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

کسی که با سگ کوی تو آشنا نبود

1 کسی که با سگ کوی تو آشنا نبود باو مصاحبت عاشقان روا نبود

2 بمیکده بگدائی هر آنکه چهره نسود اگر چه خود جم عهد است پادشا نبود

3 مکن خلاف محبت که در طریقت عشق بکیش اهل محبت جز این خطا نبود

4 حکایت از تو و بدعهدیت نخواهم کرد که حسن را بجز این کار اقتضا نبود

5 اگر تو دام نهی یا کمند بر چینی که هیچ صید زقیدت بتارها نبود

6 بغیر نرگس مستت بپارس فتنه نماند بغیر آن قد و بالا دگر بلا نبود

7 از غیر گرچه محبت بود که عین جفاست زدوست گرچه ستم میرسد جفا نبود

8 بکوی میکده جویند میکشان اکسیر زشیخ شهر کسی چشم بر عطا نبود

9 گدای تو بود آشفته یا علی دریاب فکندنش بدر این و آن روا نبود

عکس نوشته
کامنت
comment