- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کسی که دیده به حسن تو آشنا کرده است هزار گنج صرف توتیا کرده است
2 ببین چه آفت جانی که هر که دید تو را نه از برای تو، از بهر خود دعا کرده است
3 بیار باده و آماده ساز مجلس عیش که شیخ صومعه با نفس خود صفا کرده است
4 کسی که روی وی از قبله گشت در دم مرگ بدان که در ره دل روی در قفا کرده است
5 کسی که بهر جفای تو خو کرد به ستم بر او مشور که بر خویشتن جفا کرده است
6 اگر چه کشته ی لطفم، مساز معذورم که هر چه با مس من کرد، کیمیا کرده است
7 چو دل شناخت سر رشته، گشت معلومش که دم به دم به کف آورده و رها کرده است
8 گرت نحوست جغذ افکند به درویشی غمین مشو که ستم، سایه ی هما کرده است
9 ز نور زاده مرا چشم و طلعت خورشید به کوی سرمه فروشان رها کرده است
10 دلیل جوهر عرفی همین دقیقه بس است که اختراع سخن های آشنا کرده است