کسی کو دلگشا ماند دلش از عرفی شیرازی مثنوی 97

عرفی شیرازی

آثار عرفی شیرازی

عرفی شیرازی

کسی کو دلگشا ماند دلش چون سنگ می بینم

1 کسی کو دلگشا ماند دلش چون سنگ می بینم از آن در خوشدلی هم خویش را دلتنگ می بینیم

2 براه عشق هرکس کوشش دارد بغیر از من که دائم چند و چون در منزل و فرسنگ می بینم

3 ندانم کین پریشان دل چه میخواهد ز جان خود مدام این شیشه را درگفت وگو با سنگ می بینم

4 همین غمها بعهد جهل بود اما نمیدیدم همانا این ستم ها را من از فرهنگ می بینم !

5 تو حق بینی و من هم ای حکیم این جنگ بی سوداست تو خاصیت ز گوهر بینی و من رنگ می بینم

6 نقاب از چهره تا افکنده خورشید تابانم ز شرم بی نقابی باقضا در جنگ می بینم

7 نمیدانم که عرفی را چه معنی میخلد دردل که بازش های ها گریه هر آهنگ می بینم

عکس نوشته
کامنت
comment