یکی فرهاد را در از وحشی بافقی فرد و شیرین 12

وحشی بافقی

آثار وحشی بافقی

وحشی بافقی

یکی فرهاد را در بیستون دید

1 یکی فرهاد را در بیستون دید ز وضع بیستونش باز پرسید

2 ز شیرین گفت در هر سو نشانی‌ست به هر سنگی ز شیرین داستانی است

3 فلان روز این طرف فرمود آهنگ فرود آمد ز گلگون در فلان سنگ

4 فلان جا ایستاد و سوی من دید فلان نقش فلان سنگم پسندید

5 فلان جا ماند گلگون از تک و پو به گردن بردم او را تا فلان سوی

6 غرض کز گفتگو بودش همین کام که شیرین را به تقریبی برد نام

عکس نوشته
کامنت
comment