1 یکی دیوانهای را گفت: بشمار برای من، همه دیوانگان را
2 جوابش داد: کاین کاریست مشکل شمارم، خواهی ار فرزانگان را
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 پای امیدم، بیابان طلب گم کردهای شوق موسایم، سر کوی ادب، گم کردهای
2 باد گلزار خلیلم، شعله دارم در بغل نالهٔ ایوب دردم، راه لب گم کردهای
1 شب که بودم با هزاران کوه درد سر به زانوی غمش، بنشسته فرد
2 جان به لب، از حسرت گفتار او دل، پر از نومیدی دیدار او
1 بگذر ز علم رسمی، که تمام قیل و قال است من و درس عشق ای دل! که تمام وجد و حال است
2 ز مراحم الهی، نتوان برید امید مشنو حدیث زاهد، که شنیدنش وبال است
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به