- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یکی گفت وقت است ای هوشیار که گیریم از حال شاه اعتبار
2 ببینیم کایام با او چه کرد سپهر کج اندام با او چه کرد
3 فلک تاج دولت ربود از سرش لباس بزرگی کشید از برش
4 هر آن سختیی کز سرای درشت ز اقبال دولت بر او داشت پشت
5 کنون رو به سوی وی آورده است به پای سریرش پی آورده است
6 هر آسانیی کز مدار سپهر نمود اندر ایام شاهیش چهر
7 کنون روی اقبال ازو تافته ست به تیغ غمش زهره بشکافته ست
8 ازان بخت بیدار از اینسان که خفت سزد گر کند مرد دانا شگفت
9 چنین کز شکر خنده اش لب جداست به خون گر بگریند بر وی رواست
10 ولی گل چو صرصر ز شاخش ربود بر او گریه ز ابر بهاران چه سود