سودای تو هر شب کشدم از آشفتهٔ شیرازی غزل 1103

آشفتهٔ شیرازی

آثار آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

سودای تو هر شب کشدم بر سر کوئی

1 سودای تو هر شب کشدم بر سر کوئی چون آینه هر لحظه کنم روی بروئی

2 کی یکسر مو جان زفسون تو برد دل کامیخته سحر تو بر هر سر و موئی

3 امشب بکجا میروی ای سرو خرامان کاز هر بن مژگان رود از یاد تو جوئی

4 جز کنج در میکده ما را نبود کنج من غیر تو هرگز نکنم روی بسوئی

5 من خوی نگردانم و روی از تو نپیچم ترکانه تو هر لحظه برائی و بخوئی

6 چون عود اگر سوخته ام بوی خوشم نیست در آه من از زلف تو آمیخته بوئی

7 ای سینه سیمین تو مگر نقره خامی ای دل تو در آن سینه مگر آهن و روئی

8 ای محتسب از عاقبت خویش بیندیش روزی که زنی سنگ تغافل بسبوئی

9 از هو بجز از نام علی هیچ مجوئید صوفی بعبث چند زنی هائی و هوئی

10 افکنده سر آشفته بمیدان ارادت شاید که شمارند زچوگان تو گوئی

عکس نوشته
کامنت
comment