1 صبحی به چمن سوسن آزاد بخاست وز قامت خود صحن چمن می آراست
2 رخسار چو لاله اش بدیدم گفتم در سوخته خرمن زدن آتش نه رواست
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 بسیار بگفتم دل دیوانه ی خود را پندم نکند گوش زهی خیره ی خود را
2 روی تو همی خواهم و خوبست مرا رأی تدبیر ندارم چکنم طالع بد را
1 دُرد دردت تا به کی نوشیم ما سرّ عشقت تا به کی پوشیم ما
2 دیگ سودای تو را تا پخته ایم ز آتش عشق تو در جوشیم ما
1 قد تو سر کشد از جمله سرو بستانها رخ تو طعنه زند بر گل گلستانها
2 کشید سر ز من خستهدل چو سرو روان ببرد دل ز برم آن صنم به دستانها
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **