1 تا مرغ روانت در قفس خواهد بود رزقت رسد آن قدر که بس خواهد بود
2 چون راه نفس بسته شد اندیشه مکن زانحال که وارثی ز پس خواهد بود
1 مرا ز جور تو ای روزگار سفله نواز بسیست غصه چگویم که قصه ایست دراز
2 بناز میگذرانند عمر بیهنران هنروران ز تو افتاده اند در تک و تاز
1 مرا خدای اگر عمر جاودان بدهد بجای هر سر مویم دو صد زبان بدهد
2 بصد هزار لغت هر زبان سخن گوید چنانک داد فصاحت گه بیان بدهد