1 تا بر لب من آه شررباری هست بر ساز شکستهٔ دلم تاری هست
2 درهای امید را اگر بربستند تا مرگ بود رخنهٔ دیواری هست
1 یارب سوزی که جسم و جان را سوزم این کارگه سود و زیان را سوزم
2 یک شعلهٔ جانسوز که در آتش آن خود را سوزم هر دو جهان را سوزم
1 یارب به کسانی که جگر سوختهاند یک عمر متاع درد اندوختهاند
2 خاکم به هوای آن جوانمردان کن کز هرچه به جز تو دیده بردوختهاند
1 بر قلهٔ کهسار، درختی برپاست بر شاخ درخت، آشیانی پیداست
2 غم کوه و درخت، زندگانی من است بر شاخ درخت، مرغکی نغمهسراست