چنان از رهروان فیض شد روی از سلیم تهرانی غزل 914

سلیم تهرانی

آثار سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

چنان از رهروان فیض شد روی زمین خالی

1 چنان از رهروان فیض شد روی زمین خالی که جای موج در دریاست چون نقش نگین خالی

2 ز بس در خویش دزدیدند، از همت کریمان را ز دست جود چون بند قبا شد آستین خالی

3 ز بس پهلوی موج او در آیین کرم خشک است ز دریا می‌کند از ننگ پهلو را زمین خالی

4 بود هر قطرهٔ خون، تخم آهی چون سپند اینجا ازین ریحان مبادا باغ دل های حزین خالی

5 به غیر از حلقهٔ فتراک یارم خوابگاهی نیست مبادا از سر من هرگز آن دامان زین خالی

6 سلیم از اضطراب مور عاجز، برق می خندد ز خرمن دامن خود را برد چون خوشه‌چین خالی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر