پس پسر گفت ایهاالعارف از جامی هفت اورنگ 22

پس پسر گفت ایهاالعارف

1 پس پسر گفت ایهاالعارف از مقامات عاشقی واقف

2 چون به من میل باطن تو نماند پیش من ظاهر تو را چه نشاند

3 چون ز من دور می توانی زیست نزد من هر دم آمدن پی چیست

4 گفت عارف که ای جوان سلیم نیست دستور میهمان کریم

5 که ز خوردن چو دل بپردازد میزبان را زدل بیندازد

6 بدرد سفره بشکند خوان را بر زمین افکند نمکدان را

7 یا چو از نقل و باده گیرد کام افکند سنگ بر طبق یا جام

8 بلکه تعظیم آنچه واسطه است در وصول مراد رابطه است

9 هست در کیش حق شناسان فرض بلکه در ذمه کریمان قرض

عکس نوشته
کامنت
comment