1 تا تو نزنی طعن کسی در عالم زانسان که زدند قدسیان بر آدم
2 ایزد به زبان جمله عالم هر دم گوید «انی اعلم ما لا تعلم »
1 خوشا می از کف آن ماه چارده ساله که بهر نقل دهد بوسه ای ز دنباله
2 رسیده غره شوال و ماه روزه گذشت بیار می که همین بود توبه را حاله
1 شنیده ام که ز من یاد کرده ای جایی نداشتم من بیدل جز این تمنایی
2 کجا کند چو تویی یاد چون منی هیهات همی پزم پی تسکین خویش سودایی
1 چاره نبود اهل شهوت را ز زن صحبت زن هست بیخ عمر کن
2 زن چه باشد ناقصی در عقل و دین هیچ ناقص نیست در عالم چنین