تا که تو بر خویشتن سوار از جویای تبریزی غزل 1076

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

تا که تو بر خویشتن سوار نباشی

1 تا که تو بر خویشتن سوار نباشی غازی میدان کارزار نباشی

2 از تو توان داشت چشم مهر و مروت گر تو ز ابنای روزگار نباشی

3 کی رسدت ز آفتاب عشق نصیبی تا چو مه یک شبه نزار نباشی

4 بر تو غم روزگار دست نیابد تا که تو پابند اعتبار نباشی

5 چربی و نرمی گزین! مباش گرانجان!‏ تا به دل روزگار بار نباشی

6 تا تو به دریا نمی دهی دل خود را هرگز از این ورطه برکنار نباشی

7 خاک سر کوی یار شو که چو جویا سرمهٔ بینش شوی غبار نباشی

عکس نوشته
کامنت
comment