- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا که تو بر خویشتن سوار نباشی غازی میدان کارزار نباشی
2 از تو توان داشت چشم مهر و مروت گر تو ز ابنای روزگار نباشی
3 کی رسدت ز آفتاب عشق نصیبی تا چو مه یک شبه نزار نباشی
4 بر تو غم روزگار دست نیابد تا که تو پابند اعتبار نباشی
5 چربی و نرمی گزین! مباش گرانجان! تا به دل روزگار بار نباشی
6 تا تو به دریا نمی دهی دل خود را هرگز از این ورطه برکنار نباشی
7 خاک سر کوی یار شو که چو جویا سرمهٔ بینش شوی غبار نباشی