- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا نشوئید به می دفتر دانایی را نتوان پای زدن عالم رسوایی را
2 سرنوشت ازلی بود که داغ غم عشق جای دادند به دل لاله صحرایی را
3 آنکه سر باخت به صحرای جنون میداند که چه سوداست به سر این سر سودایی را
4 برو از گوشهنشینان خرابات بپرس لذت خلوت و خاموشی و تنهایی را
5 دعوی عشق و شکیبا ز کجا تا به کجا عشق در هم شکند پشت شکیبایی را
6 نیست جایی که نه آنجاست ولیکن جویید در دل خویشتن آن دلبر هرجایی را
7 برو ای عاقل و از دیده مجنون بنگر تا ببینی همه سو جلوه لیلایی را
8 یافتم عاقبت این نکته کزو یافتهاند دلفریبان همه سرمایه زیبایی را
9 وحدت از خاک در میکده وحدت ساخت سرمه روشنی دیده بینایی را