تا نیستی خود از حکیم نزاری قهستانی غزل 1242

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

تا نیستی خود را از راه برنگیری

1 تا نیستی خود را از راه برنگیری هرگز طریق هستی از راه برنگیری

2 گر از تو با تو بویی در نیستی بماند بویی دگر نیابی رنگی دگر نگیری

3 از رنگ و بوی بازآ وزخوب و زشت بگذر در خود اثر نبینی گر خود حذر نگیری

4 تو آتشی و نفست بی خشک و تر نباشد تا هم چو برق آتش در خشک و تر نگیری

5 نوریست عشق وحدت پس چون چراغ میری گر شمع زندگانی ز آن نور درنگیری

6 بر در غلاف شبهت تا کی هوا گرفتن دنبال مرغ معنی بی بال و پر نگیری

7 زنهار اگر درین عهد از شست پاک بازان صد تیر بر تو آید یک ره سپر نگیری

8 مُهر از زبان حیرت زنهار برنداری ستر از جمال دعوی زنهار برنگیری

9 دم بر مزن درین دم بی همدمی نزاری بی هم دمی درین ره ترک سفر نگیری

عکس نوشته
کامنت
comment