1 (تا) آتش فقر بر تو داغی ننهد در خانه باطنت چراغی ننهد
2 تا هستی ات از دماغ بیرون نکنی مرغ طلبت قدم به باغی ننهد
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 عارفان از دو جهان صحبت جانان طلبند تنگ چشمان گدا ملک سلیمان طلبند
2 اعتباری نکنند اهل دل آن طایفه را که نه از بهر لقا روضه رضوان طلبند
1 صاحب نظران قیمت سودای تو دانند خورشیدپرستان سبق عشق تو خوانند
2 بردار ز رخ دامن برقع که محبان از شوق جمال گل تو جامه درانند
1 تشبیه رویت آن که به گل یاسمن کند چشم از رخت بگو به گل و یاسمن کند
2 باد از وصال قد تو محروم و بی نصیب آن دل که میل طوبی و سرو چمن کند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به