- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بنازم آن سوار نازنین را که برد از کف عنان عقل و دین را
2 اگر سلطان جمالش را ببیند کند تسلیم او تاج و نگین را
3 چو نتوانم که بوسم نعل رخشش به هر جا بگذرد بوسم زمین را
4 مراآن لطف ساعد گشت نی تیغ چو برزد بهر قتلم آستین را
5 برآرد صوفی انگشت شهادت چو بیند آن لب چون انگبین را
6 ز چین زلف چون بنمایدم روی به یاد آرم نگارستان چین را
7 چو جامی جز رخش را سجده آرد بشوید از خوی خجلت جبین را