تا تو را عشق به از حکیم نزاری قهستانی غزل 604

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

تا تو را عشق به کلّی نکند زیر و زبر

1 تا تو را عشق به کلّی نکند زیر و زبر کی شود جانِ تو از عالمِ ارواح خبر

2 عشق اوّل ز تو این جان و جهان بستاند بعد از آنت بدهد جان و جهانی دیگر

3 هستیی بخشدت آن گه که فنا نپذیرد در امانیت نشاند که نترسی ز خطر

4 عشق را مردِ قدم باید نه مردِ غلو عشق را مردِ سفر باید نه مردِ حضر

5 عاشقان ره به توکّلتُ علی‌الله سپرند پس تو هم جز به توکلت علی‌الله مسپر

6 گر تو تدبیر کنی ور نکنی حکمِ قضا نه به خیر از تو بگردد به حقیقت نه به شر

7 ور قبولی به تو وجهدِ تو حاجت نبود ور نه‌ای چون نکند سود حِیل رنج مبر

8 سوزنی را که بدان دیده بدوزند ترا چون نظر شد چه ز آهن زده سوزن چه ز زر

9 راست چون سرو مجّرد شو و یک تا می‌باش کز دوتایی‌ست گرفتارِ فنا حلقۀ در

10 چون ندادی خطِ تسلیم و ارادت مطلب کم ز پروانه توان بود به پروانه نگر

11 چون امانت بسپردی تو برو او داند عهده بیرون فکن از گردن و اندیشه مخور

12 به میان در نه تو بر هیچی و نه من بر هیچ کار تقدیم قضا دارد و تقدیرِ قدر

13 با تو بر گفت نزاری روشِ مذهبِ خویش راهِ دیوانگی این است تو دانی دیگر

عکس نوشته
کامنت
comment