چنین که حسن تو عرض جمال غیب کند از جامی غزل 197

چنین که حسن تو عرض جمال غیب کند

1 چنین که حسن تو عرض جمال غیب کند خرد به دعوی عشق توام چه عیب کند

2 اگر نه پرده گشاید به خنده لعل لبت که را مجال که ادراک سر غیب کند

3 به جیب چاک ازان پاکدل سزد چو کلیم که نور غیب طلوعش ز چاک جیب کند

4 سواد فقر بلال است زلف بر رخ تو که پرده داری نور دل صهیب کند

5 تویی صحیفه لاریب در شمایل تو بجز معاند دور از یقین که ریب کند

6 دهد ثمر شجر موسوی تجلی دوست چو وصل آن شجر از شعبه شعیب کند

7 شب شباب تلف شد به خواب خوش جامی کسی تلافی آن چون به صبح شیب کند

عکس نوشته
کامنت
comment