-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 رو ای صبا بر آن سرو دلستان که تو دانی زمین به بوس که منت در آن زمان که تو دانی
2 چو شرح حال تو پرسد ز محرمان به اشارت بگو که قاصدم از جانب فلان که تو دانی
3 پس از نیاز به او عرض کن چنانکه نرنجد حکایتی ز زبانم به آن زبان که تو دانی
4 اگر به خنده لب کامبخش خود نگشاید ازو به گریه و زاری طلب کن آن که تو دانی
5 وگر به ابروی پرچین گره زند به کرشمه گرهگشائی ازین کار کن چنان که تو دانی
6 نشان خنده چو پیدا بود از آن لب نوشین همان به خواه که گفتیم به آن لسان که تو دانی
7 به جز صبا که برد محتشم چنین غزلی را دلیر جانب آن سرو نکتهدان که تو دانی