- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چنان ز گریه ی من اشک همنشینم ریخت که گریه شد عرق شرم و از جبینم ریخت
2 فلک موافق هر طبع دید صاف مرا ازان چو ساغر خورشید بر زمینم ریخت
3 به من ز عشق تو گردید زندگانی تلخ چه زهر بود که دوران در انگبینم ریخت
4 گذشتم از تو چنان آستین فشان آخر که داغ عشق تو چون گل ز آستینم ریخت
5 چنان سلیم به ننگ است نامم آلوده که همچو قطره ی خون، آب از نگینم ریخت