1 چندان که دل من به سفر بیش دَرَست ره نیست، چو او به جوهر خویش دَرَست
2 بس وادی سخت و بس ره صعب که ما کردیم ز پس هنوز و ره پیش دَرَست
1 تا عشق تودر میان جان است جان بر همه چیز کامران است
2 یارب چه کسی که در دو عالم کس قیمت عشق تو ندانست
1 هر که درین دیرخانه مرد یگانه است تا به دم صور مست درد مغانه است
2 ور به دم صور باهش آید ازین می نیست مبارز مخنث بن خانه است
1 عزیزا هر دو عالم سایهٔ توست بهشت و دوزخ از پیرایهٔ توست
2 تویی از روی ذات آئینهٔ شاه شه از روی صفاتی آیهٔ توست
1 ترا در علم معنی راه دادند بدستت پنجهٔ الله دادند
2 ترا از شیر رحمت پروریدند براه چرخ قدرت آوریدند