1 چنان زارم که از فرط نزاری نه از من ناله می آید نه زاری
2 به کوی فایز ار آید دهد جان نوای مرغ زار از مرغزاری
1 نگارا شربت از لبهات بفرست گلاب از گوشه چشمات بفرست
2 برای توتیای چشم فایز کف دستی ز خاک پات بفرست
1 انیس من به جز آه سحر نیست غذای من به جز خون جگر نیست
2 خداوندا بسوزش تا بداند که آه زار فایز بی اثر نیست
1 دل من همچو رستم در عتابست چو توران ملک سلم از او خرابست
2 رقیب گرسیوز و فایز سیاوش فرنگیس عشق و دل افراسیابست