-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن قدر سوزی که خواهد شعله با آه من است هر زر داغی که دارد عشق، تنخواه من است
2 در جگر آبم نمانده، گریه را سامان کجاست آستینم تر ز ننگ دست کوتاه من است
3 نرگسی بر رهگذار خویش دیدم، سوختم نوغزال من همانا چشم بر راه من است
4 نیست آزادی نصیب من، که هرجا می روم بند و زنجیرم چو فیل مست همراه من است
5 بس که اخوانند چون یوسف به من نامهربان گرگ همچون پاسبانان بر سر چاه من است
6 احتیاجم نیست بر شاهان عالم چون سلیم در جهان هرجا که درویشی بود، شاه من است