1 چندان که مرا دلبر من رنجاند گر هیچ کسی نداند ایزد داند
2 یک دم زدن از پای فرو ننشیند تا بر سر آب و آتشم ننشاند
1 دل بیتو به صدهزار زاریست جان در کف صدهزار خواریست
2 در عشق تو ز اشک دیده دل را الحق ز هزار گونه یاریست
1 جمالت بر سر خوبی کلاهست بنامیزد نه رویست آن که ماهست
2 تویی کز زلف و رخ در عالم حسن ترا هم نیم شب هم چاشتگاهست
1 کارم ز غمت به جان رسیدست فریاد بر آسمان رسیدست
2 نتوان گلهٔ تو کرد اگرچه از دل به سر زبان رسیدست