- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چندان که در سلوک ز خود پیش تر شدم هر بار زنده باز به جانی دگر شدم
2 چون بازِ چشم دوخته بودم به دستِ شاه خوش خوش به روشنایی او دیده ور شدم
3 از تنگ نایِ هستیِ خود چون مجال نیست تا پادشه نزول کند من به در شدم
4 خود هیچ کس نگفت که آخر مگر کسی در پرده دیده ام که چنین پرده در شدم
5 آشفته مغز بودم و شوریده سر بسی در هر زمان به مستی و رندی سمر شدم
6 هرگز به روزگارِ جوانی نبوده ام دیوانه تر ازین که به پیرانه سر شدم
7 گفتم گذر کنم به کنارِ محیطِ عشق خود آب درگذشت ز سر تا خبر شدم
8 تا بوده ام تتبّع عشّاق کرده ام نه بر مجاز پس رو عقل و نظر شدم
9 لیلی ز در درآمد و مجنون ز هوش رفت گل با چمن رسید وز بلبل بتر شدم
10 فرهاد وار شورِ نزاری جهان گرفت شیرین سخن چنین ز لبِ چون شکر شدم