1 چندان که به جهد اسب جان میرانم چون مینگرم هنوز در زندانم
2 از بس که زدم آه ز دردِ دلِ ریش بیم است که با آه برآید جانم
1 ندانم تا چه کارم اوفتادست که جانی بی قرارم اوفتادست
2 چنان کاری که آن کس را نیفتاد به یک ساعت هزارم اوفتادست
1 پی آن گیر کاین ره پیش بردست که راه عشق پی بردن نه خردست
2 عدو جان خویش و خصم تن گشت در اول گام هرک این ره سپردست
1 تا در تو خیال خاص و عام است از عشق نفس زدن حرام است
2 تا هیچ و همه یکی نگردد دعوی یگانگیت عام است
1 ترا در علم معنی راه دادند بدستت پنجهٔ الله دادند
2 ترا از شیر رحمت پروریدند براه چرخ قدرت آوریدند