1 چندان که شدم ز بیخودی مست دعا تیری نزدم بر هدف از شست دعا
2 باشم ز دعا مانع و از شوق طلب وقت است که پر درآورد دست دعا
1 مرو به بادیه گردی که زرق و شیدایی است برهنگی مطلب که آن لباس رعنایی است
2 زبان ببند و نظر باز کن که منع کلیم کنایت از ادب آموزی تقاضایی است
1 آتشین لاله ی دل صد ورق است هر ورق مایده ی صد طبق است
2 غشق می خوانم و می گریم زار طفل نادانم و اول سبق است
1 از تو کس زمزمه ی مهر و وفا نشنیده است بلکه گوش تو همین زمزمه ها نشنیده است
2 باورم نیست که همسایه ی حسن است و هنوز چستی و دل بردن آن غمزه حیا نشنیده است