- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بناز کشتن او بازم آرزوست چه چاره برون شدند ز هر گوشه مردمان بنظاره
2 چو طفل دیده رسن باز شد به حلقه زلفش ستاره سوخته ام زآن بمن نساخت ستاره
3 ساخت با من بیطالع آن ستاره دولت شبی که به نبود چشم پر بود ز ستاره
4 شب فراق تو از اشک پرترست دو چشمم نظره مکن برخ زرد ما و جامه پاره
5 به بین علامت بگرنگی و درستی پیمان چنین که بحر فست را بدید نیست کناره
6 چگونه هجر توأم جان به لب رسانه ندانم نیافتیم نشانت به حتم های سه پاره
7 چه آبنی نوز رحمت که تا زما شد، گم روان شویم روان من پیاده و تو سواره
8 خوش آن زمان که من و تو چو شاه و بنده براهی که باد ورد زبانش حدیث دوست هماره
9 هماره ورد زبان کمال این بود و بس که کسی به آرزوی دل نیافت عمر دوباره